داستان دختری که دیگر غذا نخورد ( به اندازه کافی خوب )

آخرین بروزرسانی در تاریخ: ۲۰ اسفند ۱۴۰۳

داستان دختری که دیگر غذا نخورد ( به اندازه کافی خوب ) اثر جن پترو روی

کتاب *داستان دختری که دیگر غذا نخورد* (Good Enough) نوشته جن پترو روی، رمانی است که به بررسی اختلالات خوردن از منظر روانشناختی می پردازد.
جن پترو ری نویسنده داستان دختری که دیگر غذا نخورد
جن پترو ری نویسنده داستان دختری که دیگر غذا نخورد
این اثر با روایت زندگی «رایلی»، دختری نوجوان که درگیر بی اشتهایی عصبی (Anorexia Nervosa) می شود، تلاش می کند تا پیچیدگی های روانی، اجتماعی و خانوادگی مرتبط با این اختلال را به تصویر بکشد. در این نقد، با تمرکز بر نظریه های روانشناسی، به تحلیل شخصیت پردازی، فرآیند درمان، و تأثیر عوامل محیطی بر شکل گیری و تشدید اختلال خوردن در این رمان می پردازیم.

 اختلال خوردن از منظر روانشناسی

اختلالات خوردن، از جمله بی اشتهایی عصبی، به عنوان بیماریهای روانی شناخته می شوند که ریشه در عوامل شناختی، هیجانی و اجتماعی دارند. طبق تعریف DSM-5، بی اشتهایی عصبی با محدودیت شدید مصرف غذا، ترس از افزایش وزن و اختلال در درک بدن همراه است .
رایلی در این رمان، تمامی این علائم را تجربه می کند: او به تدریج از خوردن غذا امتناع می ورزد، خود را در آینه فردی چاق می پندارد و از مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و ورزشی که پیشتر به آنها علاقه مند بود، دوری می کند.
 نویسنده با الهام از تجربیات شخصی خود، نشان می دهد که اختلال خوردن صرفاً یک انتخاب نیست، بلکه نتیجۀ تعامل پیچیده بین عوامل درونی (مانند کمالگرایی و نیاز به کنترل) و عوامل بیرونی (مانند فشارهای خانوادگی و فرهنگی) است .
این ایده با نظریه های شناختی-رفتاری (CBT) همسوست که بر نقش افکار ناسازگار در شکل گیری رفتارهای مخرب تأکید دارند. برای مثال، رایلی باور دارد که «لاغری» معادل «کافی بودن» است، باوری که به تدریج او را به سمت خود تخریبی سوق می دهد.

شخصیت پردازی و نقش ناخودآگاه در *داستان دختری که دیگر غذا نخورد*

جن پترو روی در شخصیت پردازی رایلی از تکنیک های ادبی مشابه «جریان سیال ذهن» (Stream of Consciousness) استفاده می کند تا مخاطب را با افکار و احساسات آشفته او همراه سازد. این روش به ویژه در صحنه هایی که رایلی با خودگویی های منفی درگیر است، آشکار می شود: «من شکست خورده نیستم. دارم توی طراحی پیشرفت میکنم» . این جمله تناقض آمیز، نشان دهنده کشمکش درونی او بین میل به بهبودی و وسواس فکری نسبت به بدنش است.
 از دیدگاه روانکاوی فروید، این خودگویی ها بازتاب نبرد بین «نهاد» (غرایز تخریبی) و «فراخود» (معیارهای اخلاقی تحمیلی جامعه) است. رایلی در تلاش برای کنترل محیط اطراف، غذا خوردن را به عنوان تنها حوزه ای می بیند که می تواند بر آن تسلط داشته باشد، مکانیسمی که فروید آن را «جابجایی» (Displacement) می نامد .
علاوه بر این، نقش خانواده به عنوان عامل تشدیدکننده اختلال، در شخصیت مادر رایلی نمود می یابد. مادرِ مبتلا به اختلال رژیم غذایی، ناخواسته استانداردهای غیرواقعی زیبایی را به دخترش القا می کند. این پویایی با نظریه های خانواده درمانی (Family Systems Theory) همخوانی دارد که تعاملات ناسالم خانوادگی را محرک اختلالات روانی می دانند .

فرآیند درمان و نقش حمایت اجتماعی ذر  *داستان دختری که دیگر غذا نخورد*

بخش عمده ای از *داستان دختری که دیگر غذا نخورد* در بیمارستان روانی می گذرد، جایی که رایلی تحت درمانهای گروهی و فردی قرار می گیرد. نویسنده به درستی نشان می دهد که بهبودی از اختلال خوردن، فرآیندی خطی نیست، بلکه پر از فراز و نشیب های عاطفی است.
برای مثال، رایلی گاه با هم اتاقی خود، «آلی»، که رفتارهای خود تخریب گرایانه را تشویق می کند، وارد چالش می شود: «آلی ازم متنفر است. جوری بهم زل میزنه که انگار من یک تکه گوشت استیک هستم» . این صحنه ها بر اهمیت محیط درمانی امن و نقش متخصصان در تعدیل روابط بین بیماران تأکید دارند.
از منظر نظریه رشد اریکسون، رایلی در مرحله «هویت در برابر سردرگمی نقش» قرار دارد. بحران هویت او ناشی از تغییرات نوجوانی و فشارهای بیرونی است که به اختلال خوردن دامن میزند . بهبودی تدریجی او از طریق بازسازی علایق هنری و ایجاد روابط جدید در بیمارستان، نشان دهنده اهمیت «خودکارآمدی» (Self-Efficacy) در نظریه آلبرت بندورا است. زمانی که رایلی دوباره شروع به نقاشی می کند، اعتمادبه نفس لازم برای مقابله با اختلال را به دست می آورد.

تأثیر فرهنگ و استانداردهای زیبایی در *داستان دختری که دیگر غذا نخورد*

رمان *داستان دختری که دیگر غذا نخورد* به طور غیرمستقیم به تأثیر فرهنگ فردگرایانه غرب بر شکل گیری اختلالات خوردن اشاره دارد. در جوامعی که لاغری به عنوان نماد موفقیت و خودکنترلی تبلیغ می شود، افراد مستعدِ کمالگرایی (مانند رایلی) در معرض خطر بیشتری قرار می گیرند. صحنهای که رایلی خود را با خواهرش، «ستاره ژیمناستیک»، مقایسه میکند، نشان دهنده رقابت ناسالم و درونی سازی استانداردهای غیر واقعی است .
این موضوع با نظریه «روابط شیء انگاری بدن» (Objectification Theory) مرتبط است که توضیح می دهد چگونه زنان و دختران تحت فشارهای فرهنگی، بدن خود را به عنوان شیئی برای قضاوت دیگران می بینند. رایلی با کاهش وزن، تلاش می کند تا هویت خود را از طریق بدنش تعریف کند، فرآیندی که به ویرانی روانی او منجر می شود .

 محدودیت های روایت  *داستان دختری که دیگر غذا نخورد*

اگرچه رمان *داستان دختری که دیگر غذا نخورد* تصویری واقع گرایانه از اختلال خوردن ارائه می دهد، اما برخی جنبه های روانشناختی را نادیده می گیرد. برای مثال، نقش عوامل بیولوژیکی (مانند اختلالات هورمونی یا ژنتیکی) در ایجاد بی اشتهایی عصبی به طور کامل بررسی نشده است. همچنین، تمرکز داستان بر تجربیات بیمارستانی، از نقش بلندمدت درمان های سرپایی و مداخلات خانوادگی غافل می ماند.
– از سوی دیگر، نویسنده از پرداختن به تفاوتهای فرهنگی در تجربه اختلالات خوردن اجتناب کرده است. در فرهنگ های جمعگرا، که ابراز هیجانات منفی اغلب سرکوب می شود، شکل گیری و درمان این اختلال ممکن است پیچیدگی های متفاوتی داشته باشد .
سخن پایانی از دکتر کریمی
*داستان دختری که دیگر غذا نخورد*  (Good Enough)نه تنها یک رمان آموزنده برای نوجوانان، بلکه متنی ارزشمند برای درک پیچیدگی های روانشناختی اختلالات خوردن است.
جن پترو روی با ترکیب تجربیات شخصی و روایتی جذاب، نشان می دهد که بهبودی از این اختلال نیازمند درک چندبعدی عوامل هیجانی، شناختی و اجتماعی است. با این حال، اثر حاضر با نادیده گرفتن نقش عوامل بیولوژیکی و فرهنگی، تنها بخشی از واقعیت را بازتاب می دهد.
 رمان *داستان دختری که دیگر غذا نخورد*  با وجود کاستیها، گامی مهم در جهت افزایش آگاهی عمومی درباره سلامت روان است و نشان می دهد ادبیات چگونه می تواند به ابزاری برای مقابله با تابوهای اجتماعی تبدیل شود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا