7 نکته در نقدی بر فیلم تا استخوان (To the Bone) 

آخرین بروزرسانی در تاریخ: ۸ اسفند ۱۴۰۳
  فیلم «تا استخوان» (۲۰۱۷) به کارگردانی مارتی ناکسون، با تمرکز بر زندگی «الن» (با بازی لیلی کالینز)، یک دختر جوان مبتلا به بی اشتهایی عصبی (آنورکسیا نروزا)، تلاش می کند تا تصویری از مبارزه با اختلالات خوردن و پیچیدگی های روانی آن ارائه دهد.
اگرچه تا استخوان با هدف افزایش آگاهی درباره این اختلالات ساخته شده، اما در بازنمایی جنبه های روانشناختی و بالینی آن با چالشها و نقدهایی روبه روست. در این نقد، برخی از ابعاد روانشناسی فیلم بررسی میشود:

7 نکته درباره فیلم تا استخوان (To the Bone)

1. بازنمایی علائم و خطرات احتمالی اختلالات خوردن
فیلم تا استخوان جزئیاتی از رفتارهای مرتبط با بی اشتهایی را نشان می دهد، مانند شمارش وسواسی کالری، ورزش افراطی، و تحریف تصویر بدن.
هرچند این صحنه  ها برای نمایش واقعگ رایانه ی اختلال ضروری اند، اما من معتقدم  نمایش این علائم ممکن است برای افراد آسیب پذیر **محرک** (Trigger) باشد یا حتی به عنوان «راهنما» برای تقلید رفتارهای خطرناک استفاده شود. این مسئله نگرانی هایی درباره مسئولیت اخلاقی فیلم ساز در خلق محتواهای مرتبط با سلامت روان را برمی انگیزد.
2. روایت کلیشه ای و ساده انگاری بهبودی  
فرایند بهبودی الن در فیلم تا استخوان تا حدی ساده انگارانه به نظر می رسد. برای مثال، نقطه  اوج فیلم که الن پس از مواجهه با یک نوزاد در بیمارستان، به طور ناگهانی «انگیزه ی زندگی» پیدا می کند، ممکن است بهبودی را به عنوان یک رویداد سریع و خطی القا کند، در حالی که بهبود از اختلالات خوردن معمولاً فرایندی طولانی، غیرخطی، و مملو از عود مجدد است.
این نمایش، با تئوریهای روانشناسی درباره «آمادگی برای تغییر» (Stages of Change) و نیاز به مداخلات بلندمدت (مانند درمان شناختی-رفتاری یا خانواده درمانی) همسو نیست.
3. کمرنگ شدن ریشه های روانی اختلال بی اشتهایی عصبی 
اگرچه فیلم تا استخوان به عواملی مانند تنشهای خانوادگی، احساس تنهایی، و نیاز به کنترل اشاره میکند، اما عمق کافی برای کاوش در ریشه های روانی اختلال الن ندارد. برای مثال، رابطه پیچیده او با مادر غایبش یا تجربه  طرد شدن توسط پدرخوانده، تنها به صورت گذرا مطرح می شوند.
این در حالی است که اختلالات خوردن اغلب با تروماهای کودکی، کمالگرایی، یا اضطراب مرتبطند. فیلم از توضیح سازوکارهای دفاعی مانند **استفاده از گرسنگی به عنوان ابزار کنترل** بر هیجانات غیرقابل مدیریت غفلت میکند.
4. تنوع اختلالات خوردن و کلیشه های جنسیتی  
با وجود حضور شخصیت هایی با اختلالات متفاوت (مثل پرخوری عصبی یا اختلال اجتناب از غذا)، تمرکز اصلی فیلم تا استخوان بر بی اشتهایی عصبی و بدنهای بسیار لاغر است که می تواند به کلیشه رایج «فرد مبتلا به اختلال خوردن = زن بسیار لاغر» دامن بزند.
این در حالی است که اختلالات خوردن در تمام طیفهای وزنی، جنسیتی، و سنی رخ می دهند. همچنین، نقش مردان در فیلم (مانند لوک) به عنوان «ناجی عاطفی» زن مبتلا، ممکن است روایتی جنسیت زده از بهبودی را تقویت کند.
5. تصویرپردازی از درمان و نقش درمانگر
نقش دکتر بکهام (با بازی کیانو ریوز) به عنوان درمانگر غیرمتعارف، که با روشهای غیرسنتی (مثل نقاشی یا شوخ طبعی) سعی در برقراری ارتباط با بیماران دارد، هرچند جذابیت دراماتیک دارد، اما فاقد پایه های علمیِ روشهای درمانی موثر (مثل CBT-E یا DBT) است.
نمایش جلسات گروهی نیز بیشتر بر درگیریهای بین فردی بیماران متمرکز است تا فرایندهای درمانی ساختاریافته. این مسئله ممکن است تصویری نادرست از مراقبت های حرفه ای از بیماران را به نمایش بگذارد.
کیانو ریور در تا استخوان
کیانو ریور در تا استخوان
6. نقش خانواده و سیستمهای حمایتی  
خانواده الن، با وجود نقشی کلیدی در داستان، به صورت شخصیتهایی کم عمق یا گاه نامهربان نشان داده می شوند. این در حالی است که در روانشناسی اختلالات خوردن، نقش خانواده (به ویژه در مدل «مادزلی» برای نوجوانان) به عنوان بخشی از سیستم حمایتی حیاتی است. فیلم از بررسی تأثیر مشکلات خانوادگی بر اختلال الن غافل می ماند و بهبودی را بیشتر به عنوان یک «انتخاب فردی» روایت میکند.
7. جنبه های مثبت: شکستن سکوت و همدلی سازی  
با وجود کاستیها، فیلم تا استخوان در **شکستن تابوی صحبت درباره اختلالات خوردن** موفق عمل می کند. صحنه های تاثیرگذاری مانند مبارزه ی الن با غذا خوردن در حضور خانواده، یا نمایش شرم و انزوای تجربه شده توسط بیماران، می تواند آگاهی عمومی را افزایش دهد و همدلی بینندگان را برانگیزد. تجربه ی شخصی کارگردان (مارتی ناکسون) که خود با بی اشتهایی دست وپنجه نرم کرده، به برخی صحنه ها عمق عاطفی می بخشد.
نتیجه گیری
«تا استخوان» با وجود نیت خیرخواهانه، در تعادل بین واقع گرایی و مسئولیت پذیری اجتماعی دچار لغزش می شود. این فیلم اختلالات خوردن را بیشتر از منظر دراماتیک و بصری جذاب میکند تا تحلیل روانشناختی عمیق، و ممکن است ناخواسته به تقویت افسانه های خطرناک (مثل «فقط افراد لاغر بیمارند») بینجامد.
با این حال، به عنوان نقطه شروعی برای گفتگو دربارهی سلامت روان، اهمیت خود را حفظ میکند. برای درک جامعتر این اختلالات، باید به منابع معتبر علمی و روایتهای مبتنی بر تجربه های واقعی بیماران رجوع کرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا